ستر" یعنی اینکه گناهان مردم را مخفی کنم و "عفاف" یعنی اینکه گناه نکنیم و عفت نفس داشته باشیم که گناه نکردن است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللّهمّ زَینّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ یا عِصْمَةَ الخائِفین»
«خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاکدامنی و بپوشانم در آن جامه قناعت و خودداری و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف و آسودهام دار در آن از هر چیز که میترسم به نگاهداری خودت ای نگهدار ترسناکان. »
به گزارش
خبرگزاری صدا وسیما، در فراز نخست از دعای روز دوازدهم، دست نیاز به سوی درگاه ایزدی دراز می کنیم که:
خدایا! در این روز مرا به زیور عفت بیارای
عیب پوشی و پاکدامنی، دو زینت بزرگ محسوب می شوند؛ زیرا اگر پرده ها کنار روند و چشم بصیرتی در میان باشد، عیب ها، آشکار و اسرار باطن افراد بر ملا می شود. در جریان مناسک حج یکی از صحابه ی امام سجاد علیه السلام خدمت امام علیه السلام رسید و عرض کرد: «چه قدر امسال حاجی به زیارت خانه ی خدا آمده است و طواف می کند!» حضرت فرمودند: «اگر به دقت بنگری، خواهی دید حاجی راستین کم است و آن چه وجود دارد، سر و صداست و ازدحام جمعیت!» آن گاه دو انگشت خود را باز کردند و فرمودند: «از میان این دو انگشت به درون جمعیت نگاه کن، چه صحنه ای می بینی؟»
وی می گوید وقتی نگاه کردم، متحیّر ماندم، زیرا حیواناتی هم چون سگ و گرگ… می دیدم که به صورت انسان در آمده بودند.
باید بدانیم نعمت ستر و خطاپوشی، از طرف خداوند همیشه برای بندگان خوب و مؤمن او است. حضرت حق «ستارالعیوب» است و این در صورتی است که بنده ی او نیز، عفاف و پاکدامنی از خود نشان دهد خود را از آلودگی ها، مصون بدارد، وگرنه اگر گناه تکرار شود، خود، موجب پرده دری و بی آبرویی خواهد شد و دیگر برای عنایت خداوند مجالی باقی نمی ماند.
در حدیثی آمده است که خداوند برای هر بنده از بندگانش چهل پرده قرار داده است که هرگاه معصیت کبیره ای مرتکب شود، یک پرده پاره می شود. اگر توبه کرد، دو مرتبه به حال اول بر می گردد و هرگاه گناه کبیره ای بعد از گناه اوّل مرتکب شد، یک پرده ی دیگر پاره می شود. هرگاه بنده بر گناه اصرار ورزید و سبب پاره شدن این پرده ها گردید، ملایکه می گویند:
خداوندا! بنده ی تو تمام پرده های خود را پاره کرد.
خطاب می رسد:
او را با بال های خود بپوشانید
امّا چنان چه در معصیت خود طغیان کرد، خطاب می رسد که:
بال های خود را از او بردارید.
و این جاست که وی مفتضح و رسوا می شود.
در این فراز از خداوند خواستیم که ما را به عیب پوشی و پاکدامنی مزیّن فرماید. باید توجه داشت که هرچند خداوند ستّار است، ولی انسان نیز باید عفّت داشته باشد؛ زیرا بی عفتی به رسوایی می انجامد.
درسی که می توانیم از این دعا بگیریم، این است که بکوشیم حیثیت دیگران را در حضور و غیاب آنان حفظ کنیم و با طلب آمرزش برای دیگران، به عیب پوشی آنان بپردازیم.
امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کنند که آن حضرت فرمودند:
اَفْضَلُ العِبادَهِ اَلْعَفافُ
بهترین عبادت عفت است.
هم چنین امام باقر علیه السلام فرمودند:
بهترین عبادت، عفت شکم و شهوت است.
بند دوم از دعای روز دوازدهم چنین درخواست می نماییم:
خدایا! در این روز جامه ی قناعت و کفاف به من بپوشان
«قناعت» سرمایه ای است بی پایان، و بی نیاز، کسی است که قانع باشد. احساس نیاز، مساوی است با خواری و ذلّت. زیاده خواهی، حرص، طمع، دنیاپرستی و قدرت طلبی صفاتی هستند که با حریّت و آزادگی انسان تضاد دارند. ما در میان مردم تا هنگامی عزیز هستیم که از آنان چیزی درخواست نکنیم. با کم ترین درخواست از دیگران، از اوج عزّت به حضیض ذلت سقوط خواهیم کرد.
خداوند متعال همیشه بنده ی قانع را دوست دارد. قناعت در زندگی، بزرگ ترین ثروت است. امروزه، خانواده ها در دام اسراف و تبذیر و خرج های بیهوده گرفتار شده اند و رقابت و حسادت خانوادگی سبب ترویج فرهنگ غلطِ «مصرف گرایی» گشته است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هرکه به معاشِ کم، از خدا راضی شود، خدا هم در روز قیامت به عمل اندک او راضی می شود.
در روایت دیگر، امام صادق علیه السلام می فرماید:
زندگی بر یکی از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سخت شد. همسرش گفت: «کاش خدمت پیامبر می رفتی و از او چیزی می خواستی». آن مرد خدمت حضرت آمد و چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را دید، فرمود: «هرکه از ما سؤال کند، به او عطا می کنیم و هرکه بی نیازی جوید، خدایش بی نیاز می کند.» مرد با خود گفت: «مقصودش جز من نیست» پس به سوی همسرش آمد و به او خبر داد. زن گفت: «رسول خدا هم بشر است واز حال تو خبر ندارد او را آگاه ساز.» مرد دوباره خدمت حضرت آمد. پیامبر چون او را دید، دوباره همان جمله را فرمود. تا سه بار آن مرد چنین کرد. سپس رفت و کلنگی عاریه کرد و به جانب کوهستان شد. بالای کوه رفت و قدری هیزم برید و آورد و در ازای نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد. فردای آن روز هیزم بیشتری آورد و فروخت و همواره کار می کرد و می اندوخت تا خودش کلنگی خرید. آن مرد باز هم کار کرد و پس انداز کرد تا جایی که دو شتر و غلامی خرید و ثروتمند و بی نیاز شد. آن گاه خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گزارش داد که چگونه چنین شد. حضرت فرمود: «من به تو گفتم هرکه ازما سؤال کند، به او عطا می کنیم و هرکه بی نیازی جوید، خدایش بی نیاز کند.»(۱) آری، اگر فرهنگ قناعت در سطح جامعه و امت اسلامی گسترش یابد و در ادارات و مراکز عمومی، حفظ بیت المال در رأس برنامه ها قرار گیرد، از حیف و میل ها و اسراف ها و تجمل گرایی ها پیش گیری می شود. به این ترتیب بودجه های مملکت در راه های اساسی و زیربنایی کشور هزینه می شود کشور از وابستگی به بیگانگان نجات پیدا می کند.
«کفاف» صفت دیگری است که در فراز دوم به آن توجه شده است. قناعت از سوی آدمی صورت می گیرد و «کفاف» از طرف خداست؛ یعنی خداوند متعال به اندازه ی لازم به همه ی ما روزی عنایت می کند تا در سایه ی آن بتوانیم با عزت و سربلندی زندگی کنیم و دست نیاز به سوی اجانب و بیگانگان دراز نکنیم.
«کفاف» حد ضروری نیاز است و بیشتر از آن موجب زراندوزی، حرص و طمع می شود. همان گونه که فقر، موجب آلودگی و فساد می شود، ثروت بیش از حد نیز جنون آور است و مایه ی عذاب دنیا و آخرت می گردد و در روایت است که روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به شترچرانی گذر کرد. کسی را فرستاد تا از او شیر بخواهد. شتربان گفت: «آن چه در پستان شتران است، صبحانه ی قبیله است آن چه در ظرف هاست شام ایشان» رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «خدا مال و فرزندانش را زیاد کن!» سپس گذشتند و به گوسفندچرانی رسیدند و کسی را فرستادند تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفندها را دوشید و هرچه در ظرف داشت، در ظرف پیامبر ریخت و گوسفندی هم برای حضرت فرستاد و عرض کرد: «همین اندازه نزدما بود، اگر بیشتر هم بخواهید، به شما می دهم» حضرت دعا کرد: «خدایا او را به قدر کفاف روزی
عنایت کن!» یکی از اصحاب عرض کرد: «یا رسول اللّه! برای کسی که جواب رد داد، دعایی فرمودی که همه آن را دوست داریم و برای کسی که حاجتت را روا کرد، دعایی فرمودی که همه ناخوش داریم.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در پاسخ فرمود:
آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از اندوخته ی فراوانی که دل را مشغول دارد.
بار خدایا! به محمد و ال محمد به قدر کفاف روزی عطا کن.
در قسمت سوم از دعای این روز می گوییم:
خدایا! در این روز مرا به کار عدل و انصاف وا دار.
«عدل» در لغت به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خودش آمده است. بنابراین، انحراف، افراط و تفریط، تجاوز از حد خود و تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف عدل است. خداوند در آیه ی نود سوره ی نحل درباره ی آن چنین می فرماید:
خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان می دهد و از فحشا و منکر و ظلم و ستم نهی می کند. خداوند به شما اندرز می دهد، شاید متذکر شوید.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره «عدل» می فرمایند:
عدل آن است که حق مردم را به آن ها برسانی و احسان آن است که بر آنان تفضل کنی
«عدل» همان پایه و میزان گردش نظام هستی است. آسمان و زمین و حیات همه ی موجودات بر پایه ی عدالت استوار است.
اجرای عدالت، ضامن تأمین امنیت در جامعه و احیا کننده ی امید حیات برای مستضعفان و محرومان جامعه است. درباره ی «انصاف» نیز باید گفت آن چه از روایات استفاده می شود، این است که طبع انسان هرچیز خوبی را برای خودش می خواهد و حسّ خودخواهی او اجازه نمی دهد که به دیگران انصاف دهد و منافع را بین خود و دوست و همسایه و دیگران تقسیم کند، در حالی که از خصوصیات اخلاقی اسلام این است که حق دیگران را برخورد مقدم بشماریم و نسبت به دیگران انصاف داشته باشیم. در همین زمینه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین نقل شده که فرمودند:
بهترین عمل تو آن است که به مردم حق بدهی.
هم چنین امام صادق علیه السلام در صفات هفت گانه ای که برای حق مؤمن می شمارند، می فرمایند:
کمترین حقی که برادر مؤمن تان بر شما دارد، این است که، آن چه برای خود می پسندی، برای او بخواهی.
در این فراز از دعای روز دوازدهم به «عدالت» و «انصاف» اشاره شد. مواردی چون گران فروشی، احتکار و تضییع حقوق دیگران از اموری است که با انصاف منافات دارد. کسانی که به این بی انصافی ها دست می زنند، باید بدانند که خداوند در روزِ قیامت، به سادگی از ایشان نخواهد گذشت و اگر عده ای از عفو و گذشت برخوردار شوند این افراد مشمول آن نخواهند شد.
در قسمت آخر از دعای روز دوازدهم، درخواست ما این است:
خدایا! در این روز مرا از هرچه می ترسم، ایمن ساز، به عصمتت ای عصمت خداترسان!
آدمی در حیات خود همیشه با خطرهایی روبرو است. خطرهایی که امنیت خاطر را سلب می کند مانند: زلزله، سیل، جنگ و… گاهی نیز خطر جنبه ی معنوی دارد و انسان از این ناحیه مورد تهدید قرار می گیرد مانند خطر سقوط در دام گناه، رسوایی معصیت، چیره گی نفس امّاره، تباه شدن عمر، ترس از پوچی و بی هدفی و نمونه های بیشمار دیگر. این خطر، قلب متعهدان و درد آشنایان را می فشارد و برای آنان اندوهی سنگین به دنبال دارد.
آری، اضطراب و نگرانی، از بزرگ ترین بلاهای زندگانی انسان است. تاریخ بشر آکنده است از صحنه های غم انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش به هرچیز دست انداخته، در هر وادی گام نهاده و برای آرامش خود به هر نوع اعتیادی تن در داده است. ولی قرآن کریم با یک جمله ی کوتاه و پرمعنا، مطمئن ترین و نزدیک ترین راه را نشان می دهد و می فرماید:
اَلا بِذِکْرِ اللّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب
یعنی بدانید که یاد خدا آرامش بخش دل هاست
ایمان به خدا وسیله ی مبارزه با همه ی مظاهر مادی است و به تمام اضطراب ها پایان می دهد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره ی مظاهر پست دنیای مادی چنین می فرماید:
دنیای شما در نظر من بی ارزش تر از برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که آن را می برد.
روح و فکر یک مسلمان حقیقی هیچ گاه به سبب دست نیافتن به فلان لباس یا کفش و کلاه یا یکی دیگر از هزاران حوادث ناگهانی، ساعت ها، روزها و هفته ها ناآرام و مشوش نخواهد شد؛ زیرا پناهگاه او خدا است. چنین فردی به این نتیجه رسیده است که در این راه باید از خداوند که نگهبان و حافظ دل های مؤمنان است، کمک طلبید.
دعای امروز ما را به این نکته رهنمون می سازد که باید امنیت قلبی و آسودگی خاطر را از خداوند خواست؛ زیرا ذکر و یاد او به دل ها آرامش می بخشد، امنیت روحی و جسمی پدید می آورد و به مؤمن قدرت می دهد که در راه طاعت الهی بدون تردید گام بر دارد.