• شهروند خبرنگار
  • شهروند خبرنگار آرشیو
امروز: -
  • صفحه نخست
  • سیاسی
  • اقتصادی
  • اجتماعی
  • علمی و فرهنگی
  • استانها
  • بین الملل
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
  • شهروندخبرنگار
  • رویداد
پخش زنده
امروز: -
پخش زنده
نسخه اصلی
کد خبر: ۲۶۱۵۵۷۰
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۳۹۸ - ۱۶:۲۶
آذربایجان شرقی » سیاسی
بسم الله قاصم الجبارین؛

از بلندای خاکریز، تا بلندای دستها

می نویسم برای مردانگی یک مرد؛ برای مردی از جنس خاک؛ از "حاج قاسم"، که دلبرانه رفت.

از بلندای خاکریز، تا بلندای دستهابه گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز آذربایجان شرقی صبح جمعه ۱۳ دی، بر سر من که نه؛ بر سر یک ملت آوار شد.
خبر پر کشیدنت را می گویم، "حاج قاسم".
"وقتی همه خواب بودیم او رفت، با رفتنش بیدارمان کرد".
با طلوع آفتاب، همه مردم ایران در برزخ ناباوری آسمانی شدن سردار دلها گرفتار شدند.


سایت های خبری، فضاهای مجازی همه زیر رو شدند، تا مگر حقیقت شهادتت، تکذیب شود.
مگر به کجای دنیای خبر بر می خورد، یک جمله بنویسند: "شهادت سردار تکذیب شد".
ولی خبری از تکذیب نبود تا چشم کار می کرد؛ عکس هایت در فضای مجازی دست به دست می چرخید و تسلیت ها ادامه دار بود.

این چه وقت پر کشیدنت بود، مرد!

باورش سخت بود، با خودم گفتم این چه وقت پرکشیدنت بود، مرد!
حال و روز دخترت را نمی دانم؛ ولی من دختری از این سرزمین، از خبر داغ تو هزار تکه شده ام؛ مانده ام برای نگاه مهربان و گیرایت دلم بگیرد؛ برای از خودگذشتگی هایت دلم ضعف برود یا پایان دل خوشی هایم به اخم چشمانت و چشم غره به دشمنان را، به سوگ بنشینم.


سردار! اولین بار که به نام شما حساس شدم؛ آن موقع خبرهای مربوط به داغ شهدای مدافع حرم، داغ بود.
وقتی بر بالین "حامد جوان" همان "شهید ابوالفضلی" حاضر شده بودی و اشک ریخته بودی برای سربازت، محبتت دلم را آب کرد.
بعدها وقتی تصاویری دیدم از فرزندان شهدای مدافع حرم که تو در آغوشت می کشیدی و برای شان پدری می کردی، من دلم غش می رفت برای فرماندهی چون تو.

شهدای مدافع حرم، درس آموخته مکتب تو هستند

آن روزها نامت را که جست و جو کردم؛ دیدم همه این شهدای مدافع حرم درس آموخته مکتب تو هستند که چنین سری نترس دارند و فرسنگ ها دورتر از مرزها، مرگ را به بازی می گیرند، تا دست نااهلان را از دامن دختران سرزمینم کوتاه کنند.


صبح جمعه دیگر هیچ کس اختیار اشک هایش را نداشت؛ تا نامت بر زبان جاری می شد، اشک ها برای جاری شدن پیشی می گرفتند.
شهر در آشوب رفتن تو، حزین است، از پیرزنی می پرسم: حاج خانم! سردار را می شناختی؟ اشک و بغض امانش را می برد، صدایش را به سختی از میان هق هق هایش تشخیص می دهم.
می گوید: چرا نشناسم؟! فرماندهی است که خواب را بر دشمنان این کشور حرام کرده؛ آهی که می کشد جان سوزتر است.

باور می کنی که ما بی سردار شده ایم؟

دختری از هم سن و سالهای خودم را پیدا می کنم، می گویم: باور می کنی که ما بی سردار شده ایم؟ او هم چشمهایش پر از اشک می شود، و می گوید: من به شوق ظهور آقا، جمعه ها چشم از خواب باز می کنم، اما امروز چه؟ امروز با شهادت اسطوره مقاومت، "ولی عصر" داغدار شد.

از بلندای خاکریز، تا بلندای دستهاصبح حوالی ساعت 10 مرد جوانی را می بینم، می گویم: شما خبر را شنیده اید؟ می گوید: پاهایم لرزید، چشمانم سیاهی رفت، غیر قابل باور است.
می پرسم چقدر می شناختی؟ و او می گوید: همین قدر که مالک اشتر رهبر بود.


هر چه بیشتر با مردم دم خور می شوم، می بینم این درد فراق فراگیر است، همه از سردار می گویند، از داغی که با رفتن شبانه اش بر دلها گذاشت.
واکنش های داخلی و خارجی به شهادت سردار سلیمانی را رصد می کنم، مقام های آمریکایی از این ترور استقبال می کنند و ترامپ یاوه گو، قهرمان محور مقاومت را عامل کشته شدن صدها آمریکایی معرفی می کند.


"ترامپ قمار باز" در ذهنم تیر می کشد

یادش به خیر، در لحظه های بزنگاه، رجزهای سردار آرام مان می کرد؛ با وعده های صادقی که می داد.
"ترامپ قمار باز" در ذهنم تیر می کشد، هرکسی جرات و جسارت نداشت تا ترامپ را با این عنوان خطاب کند.
یادم می آید، یک بار هم در ۴ مرداد ۱۳۹۷ در یک سخنرانی در همدان ادبیات تهدیدآمیز ترامپ را «ادبیات کاباره‌ای» خواند.


وقتی در آن سخنرانی شکست ‌های آمریکا در منطقه و استفاده سربازان آمریکایی از پوشک بزرگسالان را برای همه افشا کرد؛ تیر خلاص را به دشمن زد.
با جسارت کامل، خود و نیروی سپاه قدس، را طرف حساب آمریکا معرفی کرده و ارتش آمریکا را ناتوان‌ تر از آن دانست که با ایران پنجه در پنجه شود.
حالا کار به جایی رسیده که همین "ترامپ قمار باز"، با "ادبیات کاباره ای اش"، با وقاحت تمام اعلام می کند: "که خودم دستور ترور را صادر کردم".


ترامپ غافل از اینکه قمار را به بهای گزافی باخته است نام عملیات را "آذرخش کبود" معرفی می کند.
عملیاتی که طرح آن با حمله موشکی بالگرد ‌های آمریکایی به ۲ خودروی حامل سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی به هنگام خروج از فرودگاه بین‌المللی بغداد در تاریخ ثبت شد.
در ادامه صحبت هایش و برای اینکه توجیهی برای رفتار ناسنجیده خود داشته باشد، می گوید: "تصمیمی که گرفتیم برای توقف جنگ بود، نه آغاز آن. ژنرال سلیمانی در حال برنامه ریزی برای حملات علیه دیپلمات ها و نظامیان آمیریکایی بود".


از بلندای خاکریز، تا بلندای دستهارهبر انقلاب: انتقام سختی می گیریم

وقتی گستاخی ترامپ به این حد می رسد که آلوده بودن دستان خود در خون سردار را علنی می کند؛ رهبر معظم انقلاب، تنها چشم امید مردم به یاوه گویی های این مرد پاسخ می دهد.
رهبر در کلامی قاطع بر گرفتن انتقام سخت از آمریکا تاکید می کند و سردار "قاآنی" را جانشین "سردار قاسم سلیمانی" معرفی می کند.
نوبت خط و نشان کشیدن ها به سایر مقامات می رسد.


"محمد جواد ظریف" وزیر امور خارجه کشورمان می گوید: ایالات متحده مسئول همه عواقب این ماجراجویی های سرکشانه است.
"محسن رضایی" فرمانده پیشین سپاه پاسداران نیز این خط و نشان را برای آمریکایی ها کشید که انتقام سختی از آنها خواهیم گرفت.


این بود قاموس سردار!

ظهر روز جمعه، دل مردم شهر که نه؛ دل تمام آزادی خواهان جهان از این ترور ناآرام است، قرار است مردم تبریز، بعد از نماز جمعه در میدان "ساعت" جمع شوند تا بغض های فرو خورده خودشان را بر سر آمریکا فریاد بزنند.
بعد از اقامه نماز در مصلی، سیل مردمی به سمت میدان ساعت جاری است، از هر قشری می توانی ببینی از دختری که حجابش تعریف چندانی ندارد و پسر زیر ابرو برداشته تا پیرمرد عصا به دست و دختران چادری؛ این بود قاموس سردار، که همگی فرزندان این نظام هستند.

پسر جوانی را می بینم که دست راستش را زیر بغل گذاشته و دست چپش را بر پیشانی تکیه داده و سیل اشک از چشمانش جاری است؛ می پرسم چرا؟ و یک جمله می گوید: مگر می شود برایش گریه نکرد، جانش را برای حفظ امنیت امثال من در کف دستانش گرفته بود، وظیفه همه ماست که راهش را ادامه دهیم.
مرد میانسالی عکسی از سردار را بر دستش گرفته و با بغضی فریاد می زند، محبتش در قلب تک تک ایرانی ها و آذری هاست.
او ادامه می دهد: منتظر اشاره رهبرم، اگر اجازه دهد، از همین جا برای انتقام خون پاک سردار، راهی می شوم.

 

از بلندای خاکریز، تا بلندای دستها" بئله سردار حیف اولسون"!

دریای جمعیت، عکس هایی از سردار در دست دارند و گوش دل سپرده اند به روضه ای از علمدار کربلا.
مداحی به بخش " بئله سردار حیف اولسون" که می رسد، بغض های فرو خورده شده همه می شکند، داغ نبودن سردار، دلها را داغ دار کرده است.


مگر می شود، کسی که عمری مدافع حرم باشد، خبر شهادتش چیزی جزء " ما رایت الا جمیلا باشد".
تنها چیزی که حالم را خوب می کند، مرور زندگی سردار است، مرور مردانگی هایش، شاید هم مرور خودم در کم کاری هایی که در شناخت سردار داشتم.
پاسدار "قاسم سلیمانی" عضو کادر سپاه کرمان آن روزها.
همان جوان که با شروع جنگ عراق و ایران در شهریور 1359 با چندین گردان راهی جنگ شد.


طلوع عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) را به چشم دیده بود

تمام مختصات خاکریزهای جبهه را می شناخت، خاک خورده  همین جبهه ها بود.
کربلا دیده بود، داغ کربلای ۴ را بر سینه داشت؛ داغ غواصانی که صدایشان در اروند خفه شد، و ۳۰ سال بعد معصومانه و دست بسته، از دل تاریخ سر برآوردند تا مظلومیت بچه های دفاع مقدس را فریاد بزنند.


طلوع عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) را به چشم دیده بود؛ نبردی ۷۵  روزه و نفس گیر که تلفیقی از جنگ شهری، جنگ در دشت و جنگ در آب بود.
خستگی هایش را در خاک همین جبهه ها به در کرده بود، پشت همین خاک ریزها، چشم هایش را برای دقایقی گرم کرده بود تا برای نجواهای شبانه با معبود بیدار و گرم صحبت های عاشقانه با خدای خود شود.


و نمی دانست روزی گریه هایش چه سرنوشت با عظمتی برایش رقم خواهند زد.
اواخر سال ۶۰ ، وقتی محسن رضایی، فرمانده وقت کل سپاه، حکم فرماندهی تیپ ثارالله کرمان را به قاسم سلیمانی داد و محمود اشجع، فرمانده وقت سپاه منطقه ۶ کشوری، با این انتصاب مخالفت کرد، شاید هیچ‌ کدام نمی‌دانستند این جوان ۲۳ ساله با نبوغ نظامی تحسین ‌برانگیزش، سال‌ها بعد شخصیتی فراملی خواهد شد و افسران CIA از وی به عنوان قوی ‌ترین مأمور مخفی خاورمیانه یاد خواهند کرد.
ذوب شده در آفتاب انقلاب و ولایت بود، همه خطابه هایی که در جبهه داشت همه نشان از دلدادگی او به انقلاب و راه امام داشت.


از بلندای خاکریز، تا بلندای دستهافرمانده لشکر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حسرت جا ماندن

همرزمانش که پر کشیدند و دستش از دامن شهادت کوتاه شد، دلتنگی هایش آسمانی شد.
بیشتر از همه دلتنگی شهید "احمد کاظمی" را می کرد، چندین بار و همراه با بغض گفته بود: "دلم می خواهد تمام عمرم را بدهم و یک بار دیگر صدایش را بشنوم".
جنگ ایران و عراق که تمام شد، فرمانده لشکر 41 ثارالله کرمان بود و حسرت جا ماندن.


آرامش را بوسید گذاشت کنار، هر جا گرهی در کار بود، آنجا حضوری سبز داشت؛ مبارزاتش را به مرزهای شرقی کشاند تا سد راه اشراری باشد که از افغانستان وارد کشور می شدند.
با دیده شدن میانه خوبی نداشت، هر کاری می کرد، برای رضای خدا بود و در حمایت از رهبر.


در سال ۷۹ از طرف مقام معظم رهبری به فرماندهی سپاه قدس منصوب و پایش به عملیات های برون مرزی باز شد.
فرقی نمی کرد در جنگ ۳۳ روزه حزب الله لبنان با رژیم صهیونیست باشد یا جنگ ۲۳ روزه غزه، سردار بود و تبحر او.
با شناخت دقیق قدرت و استراتژی دشمن، هر غیر ممکنی را ممکن می کرد.


در یک کلام، نقش مهمی در دادن قدرت نظامی به حزب‌الله لبنان، عقب راندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکل‌دهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی صدام حسین، تغییر روند جنگ داخلی سوریه و مقابله با داعش در عراق داشت.
تا پیش از حضور آشکار در جنگ علیه داعش در عراق و سوریه، از حضور در انظار عمومی پرهیز می‌کرد؛ همین که داعش در عراق و سوریه به سودای قدرت ظاهر شد، خواب شان را آشفته کرد.


تو می گفتی روایت خان طومان؛ روایت شلمچه است و دردهایش

سردار! کاش قدری فرصت داشتی تا از خان طومان؛ تکرار عاشورا و فتح المبین روایت می کردی.
تو می گفتی روایت خان طومان روایت شلمچه است و دردهایش؛ و امثال من فارغ از اینکه بدانیم زیر بمباران خان طومان چه بر سر سربازهایت آمده، می گفتیم: "خوب پولش را گرفته اید".
"خان طومان" نامی غریب، از سرزمینی دور نیست؛ مختصاتش را تو بهتر از همه می شناختی؛ در فاصله 10 تا 15 کیلومتری جنوب حلب؛ تو می دانستی که پیکر "محمد بلباسی" و همرزمانش در میدان معرکه ماند و هنوز هم همسرش حسرت دیدارش را دارد.


برای فرمانده خط شکنی چون تو! که نمی گفت بروید؛ می گفت پشت سر من بیاید؛ سرباز جا گذاشتن، آن هم در میان قوم اشقیا، درد جانکاهی بود.
سردار! الفوعه، کفریا، ادلب، حماء، تدمر، همه را مثل کف دستت می شناختی؛ در وجب وجب شان رد پای تو مشهود است، بالای خاکریزها که می رفتی، هیچ چیز از نگاه تو گم نبود.


بوکمال را گفتم یاد وعده صادقت افتادم باز هم بگویم: دیرالزور، لاذقیه، بوکمال.
بوکمال را گفتم یاد وعده صادقت افتادم؛ داغ دلم تازه تر شد، یعنی دیگر کسی وعده صادق نمی دهد؟
با قاطعیت تمام اعلام کردی: کمتر از ۳ ماه دیگر پایان داعش و حکومت داعش در این کره خاکی خواهد بود، و کمتر از سه ماه دیگر، پایان داعش همان شد که وعده داده بودی.


با عنوان "حاج قاسم" راحت تر بودی

سرلشکری بودی با بالاترین درجات، اما با عنوان "حاج قاسم" بیشتر راحت بودی.
همین "حاج قاسم" قهرمان زندگی من، بند دلش با خروش اروند پاره می شد؛ بارها در سیل اشک چشمانش در کنار این اروند؛ غرق شده بود.
ناله هایش در کنار اروند رود و التماس هایش به جوانان دست بسته خفته در اروند، از ذهن هیچ کسی پاک نمی شود. التماس هایش برای شهادت، برای عاقبت بخیری.


تو باید شهید می شدی

همه این ها را که کنار هم می چینم، می گویم؛ تو باید شهید می شدی؛ آن هم شبیه اربابت،اِرباً اِرباً.
سردار! در استودیوی ملکه و شبکه تازه تاسیس ایران اینترنشنال، زوزه شغال ها و کفتارها به گوش می رسد و من می فهمم که در بیشه شیران، یک شیر جان داده است.


"نانسی پلوسی" رئیس مجلس نمایندگان آمریکا می گوید: "با این اقدام تحریک آمیز، امنیت نیروهای آمریکایی به خطر می افتد."
"تام کاتن"، سناتور جمهوری خواه در اظهار نظری وقیحانه، و بدون اینکه واکنش های سایر کشورها به این ترور را ارزیابی کند، می گوید: "امشب قاسم سلیمانی آن چه را که بسیار سزاوارش بود به دست آورد، عدالت".


"جو بایدن" از کاندیداهای حزب دموکرات، گویا از خیابان های نیویورک و مقابل برج ترامپ که صحنه تجمعات مردمی در محکومیت این ترور است و دست نوشته های " نه به جنگ" را در دست دارند بی خبر است؛ و از همان درهای بسته پیام خود را چنین صادر می کند: "هیچ آمریکایی برای درگذشت قاسم سلیمانی سوگواری نخواهد کرد".


یاوه گویی هایشان یکی دو تا نیست، در همه اظهار نظرهایشان از همه چیز صحبت می کنند، الا اینکه بگویند، فرسنگ ها دورتر از خاک خودشان و در اینجا در همسایگی کشور من، کدام منافع شان در خطر است که پایگاه نظامی زده اند.
بگذریم که "مایکل مور" کارگردان آمریکایی به کنایه خطاب به مردم ایران می گوید: چرا کشورتان را وسط پایگاههای نظامی ما بنا کرده اید.
از یاوه گویی های آن می گذرم دلم باید آرام باشد، رهبری وعده انتقام سخت داده است.

 

و چه تکرار، شیرینی، " خدایا مرا پاکیزه بپذیر"

با آخرین دست نوشته هایت، به همه ما می فهمانی که تو از دنیای ما نبودی، فقط اسیر این خاک شده بودی و روحت به آسمان ها تعلق داشت.
در آخرین آن دست نوشته ها که، تکرار کرده بودی و چه تکراری" خدایا مرا پاکیزه بپذیر"؛ این را که دیدم یاد رفیق شفیقت افتادم، "مهدی باکری" را می گویم؛ در این سالها چه ها کشیدی از دوری خود با آن مردان خدا.
همه این سالها تو در سعی بودی؛ و آخرین بار سعی بین شام و عراق تو را راهی ملکوت اعلی کرد؛ سعی صفا و

مروه باشد، برای آنها که دنبال عناوین دنیایی اند؛ تو که به همان عنوان "سرباز" قانع بودی.
خوش به حالت سردار! آنقدر در هوای این خواهر و برادر پر کشیدی که دست آخر، خواهر از شام بدرقه ات کرد و برادر در عراق در آغوشت کشید.

رقصی چنین میانه میدان، آرزویمان بود

حالا به تلافی تمام سفرهایی که شبانه و در سکوت رفتی، آمده ایم بدرقه ات کنیم.
می بینی هر کجا می روی، هیچ کس نمی تواند از تو دل بکند، این هم آغوشی باید طولانی باشد، دیدار بعدی به قیامت است سردار.
شنبه از بغداد شروع کردی، ابهت خود را به رخ همه کشاندی، و نشان دادی فطرت های پاک، خط خون پاک را خواهند گرفت، راهی کاظمین شدی، تا به آنها که منکر انسانیت اند، عزت و فر و شکوه خود را برای آخرین بار رجز بخوانی.


بعد از ظهر همان روز، یک دل سیر در هوای بین الحرمین بر روی دستان عاشقان شهادت پر کشیدی و به مولا و علمدار، زخم های تنت را نشان دادی و شب همان روز در حریم امن بوتراب، پذیرایی شدی تا با او کمی از دردهای جانکاه این سالها خلوت کنی.
در همه این اتفاقات که من و خیلی ها فقط از قاب تلویزیون نظاره گر دلربایی تو بودیم؛ رقصی چنین میانه میدان، آرزویمان بود.


"شهید قاسم سلیمانی" کابوسی بدتر از "سردار قاسم سلیمانی" برای دشمن

می دانی! با خودم می گفتم: این احمق هایی که دست شان به خون تو آلوده شد؛ نمی دانستند که "شهید قاسم سلیمانی" کابوسی بدتر از "سردار قاسم سلیمانی" برایشان خواهد بود.
سردار دلها! یکشنبه قدم رنجه کردی و وارد مرزهای کشور شدی؛ تا تثبیت کنی که اینجا دلهای همه "ملک سلیمان" است.


وقتی همسرت پیکرت را در آغوش کشید؛ خود روضه عباس بود؛ روضه علمدار!
انتظار مردم اهواز به پایان رسید؛ خوش به سعادتشان که می توانستند تو را در آغوش بکشند، من به حال مردمان هر شهری که قرار است، پذیرای پیکر پاک تو باشند، غبطه می خورم.


و دلم می سوزد برای آنهایی که، دیگر بهانه ای با عنوان تحریف تاریخ ندارند، نمی توانند سیل این مردمی را کتمان کنند، دلهای تک تک مردم اهواز گواه این عظمت حضور خواهند بود برای تجلیل از سردار دلها.
این بدرقه تاریخی نقش بند قاب خاطره ۸۰ میلیون نفر خواهد شد.
مقصد بعدی ات، آستان هشتمین فصل عشق است؛ کبوتران حرم به استقبال تو می آیند و نقاره ها فریاد می زنند؛ می آیی ضمانت نامه از خورشید بگیری و رقص کنان تا عرش اعلی سبک بال، پرواز کنی.


سردار! ما محکومیم به نداشتن تو

بدرقه ات دارد طول می کشد، سردار! ما محکومیم به نداشتن تو، ولی باورش سخت است، و آنقدر دل کندن از تو سخت است که برنامه عصر استقبال از پیکرت در مصلی تهران لغو می شود.
رسیدیم به دوشنبه! به چهارمین روز بدون سردار.
این بار قرار است چراغ راه تهران باشی.


مردم، خورشید برنیامده راهی میعادگاه شده اند؛ شانه به شانه، قطره قطره به دریای خروشان سرریز می شوند، تا دور این نگین سرخ حلقه بزنند.
شهر پر است از بنرهایی که انتقام تو را فریاد می زنند، همه ایران به احترامت قیام کردند و نمازت را رهبر با اشک خواند.
یادمان باشد، در کنار انتقام خونت، انتقام اشک های رهبر را نیز بگیریم.


شانه هایی به وسعت یک شهر پشت به پشت هم؛ در روزی که وداع با سربازان و سلام به آرمان هایشان بود جمع بودند، هم آغوشی 8 ساعته! مگر می شود از تو و آرمانهایت دل کند.
یک گام مانده به خانه ابدی؛ به دست بوسی کریمه اهل بیت عزیمت می کنی و همچون نگینی ارزشمند بر دستان مردم میدرخشی.
فقط می ماند یک سوال؟ چرا همه می خواهند خود را با تو متبرک کنند.
و همین که پرچم سرخ انتقام در جمکران برافراشته شد، انگار آب سردی بر دل داغ دیده این مردم ریخته باشند.


از بلندای خاکریز، تا بلندای دستهابچه خوش غیرت "رابر کرمان" به خانه خوش آمدی

آغازین ساعات بامداد امروز... بچه خوش غیرت "رابر کرمان" به خانه خوش آمدی.
از روزی که تو بر بلندای دستان، طواف خانه های دل می کنی، هیچ آزادی خواهی آرام ندارد؛ همزمان در شهرهای دیگر نیز به پاس رشادت های تو، تجمعاتی برپاست.


خون تو به ارزش های فراموش شده انسانی، زندگی بخشید؛ همان خونی که سقوط آمریکا را سرعت خواهد بخشید؛ جهانیان در نقاط مختلف این اقدام امریکا را همچنان محکوم می کنند، حتی رسانه های معاند نیز نتوانستند این سیل را در قاب خود نادیده بگیرند.
در مقصد پایانی در آغازین ساعات بامداد امروز تشییع بی سابقه ای توسط مردم این خطه در حال رقم خوردن است.
آنچه صفحه تلویزیون نشان می دهد، خیابان هایی است مملو از جمعیت.


نمی توان وصف کرد باید خودم هم آنجا می بودم تا این همه دلدادگی را لمس می کردم؛ و این شد بزرگترین حسرت زندگی ام.
از آذربایجان شرقی، غربی، لرستان، شهرهای شمال و شرق، از بوشهر، هرمزگان و خوزستان آمده اند که همراه با مردم کرمان، فرزند شهر کریمان را در آغوش کشند و فریاد بزنند که قدردان فتوحات تو هستیم، و قلب هایمان آخرین اقلیمی است که بعد رفتنت فتح کردی.
این جواهر ارزشمند بر بلندای دستان مردم، از میدان آزادی دست به دست شد تا به میدان شهدا رسید تا به خانه ی ابدی اش بدرقه شود.


تو در این خانه آرام می گیری تا آرام مان را بگیری؟

و رسیدیم به همسایگی رفقایت.
تو در این خانه آرام می گیری تا آرام مان را بگیری؟
چگونه باور کنم رفتنت را، می ترسم از خاک؛ نباید بگذارم سردی خاک، شوق من به آرمان هایت را سرد کند.
تو شهید زنده بودی و حالا نقاب خاک بر چهره می گیری؛ نمی خواهی بلند شوی؟ هنوز فتوحات زیادی باقی مانده است، سردار!
بلند شو! دلم برای خم ابروهایت تنگ می شود، برای اخم های پر صلابتت، برای فرماندهی پر صلابتت؛ برای همه آن نجابتی که در نگاه مردانه ات بود.
گفته بودی چه فاطمیه ای شود امسال ...
حاج قاسم! حاج قاسم! حاج قاسم! گوش ات با من هست: رفقایت! بسم الله القاصم الجبارین را پشت بی سیم می گویند.


گزارش مکتوب از: اعظم قربانی

 

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
گزارش خطا
Bookmark and Share
X Share
Telegram Google Plus Linkdin
ایتا سروش
عضویت در خبرنامه
نظر شما
آخرین اخبار
راه‌اندازی ۸ جایگاه جدید سی‌ان‌جی در سراسر کشور
ضرورت همکاری دستگاه‌های اجرایی در ثبت وقایع حیاتی
برگزاری نشست تخصصی تسهیل صادرات در مناطق آزاد
شهروندان اهری ۴۵ درصد بیشتر از استاندارد جهانی آب مصرف می‌کنند
آغاز برداشت بادام‌زمینی در هوراند
برگزاری جشنواره بزرگ ورزش‌های همگانی، گرامیداشت هفته کیش
همه پای ترویج کتاب و کتاب‌خوانی
اعلام محدودیت‌های ۴۸ ساعته به‌دلیل آلودگی هوا در استان تهران
افزایش غلظت غبار در سمنان
آغاز طرح آموزش رانندگان ناوگان عمومی مازندران برای کاهش تصادفات
رئیس جمهور همراه با ملی‌پوشان فوتبال کشورمان پا به توپ شد
بررسی مسائل حوزه مسکن لرستان در نشست تصويری شورای عالی مسکن
رامسر میزبان همایش ملی نخبگان شاهد و ایثارگر کشور
رویای تغییر نظامی که کابوس آمریکا شد
قبوض گاز بر اساس الگوی مصرف پنج‌ساله محاسبه می‌شود
افتتاح زمین چمن مصنوعی دبستان بانو سَرِه در آران و بیدگل
امتناع کودکان از توالت مدرسه باعث یبوست می‌شود
بسته خبر‌های کوتاه ۱۸ آبان در یک نگاه
قطع گاز در رودسر و املش
رئیس انجمن قهوه ایران خواستار توجه بیشتر به این صنعت شد
  • پربازدیدها
  • پر بحث ترین ها
آغاز پیش‌فروش ۳ محصول سایپا
تقویت توان دفاعی ونزوئلا با دریافت سامانه‌های پدافند روسی
رشد ۵۶ درصدی طرح های سرمایه‌گذاری در استان خراسان جنوبی
غیرحضوری شدن مدارس ابتدایی و متوسطه اول شهر‌های آلوده خوزستان تا آخر آبان
موافقت‌مجلس با کلیات طرح اصلاح قانون‌محکومیت‌های‌مهریه
بازی‌های همبستگی اسلامی؛ ازبکستان، حریف تیم فوتسال ایران در نیمه‌نهایی
تقویم و اوقات شرعی یکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴ به افق قم
عراقچی: فعلا امکان مذاکره با آمریکا وجود ندارد
سهم استان زنجان از درآمدهای معدنی کجا هزینه می‌شود؟
ادعای رسایی درباره انتصاب دادستان دستگیر شده، صحت ندارد
زعفران؛ محصولی کم‌آب بر و پرسود برای کشاورزان زنجانی
تا اواسط هفته ، زنجان بدون باران
حل تنش افغانستان و پاکستان محور گفتگوی متقی و عراقچی
پاکستان می‌تواند پلی برای اتصال ایران به شرق آسیا باشد
تقویم روز و اوقات شرعی گیلان، ۱۸ آبان ۱۴۰۴
تسهیلات وام ازدواج  (۲ نظر)
آغاز پیش‌فروش ۳ محصول سایپا  (۱ نظر)
تهران تا آخر پاییز بارش باران ندارد  (۱ نظر)
اتحادیه اروپا: الفاشر تبدیل به گورستان بشریت شده است  (۱ نظر)
پیوند دو ملت ایران و پاکستان ناگسستنی است  (۱ نظر)
هوای اصفهان و ۳ شهر مجاور آلوده است  (۱ نظر)
پلمب ۶ کافه به علت برگزاری جشن هالووین  (۱ نظر)
جزییات معافیت از صدور صورت‌حساب الکترونیکی در سامانه مودیان ۱۴۰۴  (۱ نظر)
اهواز آلوده‌ترین شهر کشور  (۱ نظر)